اول ١٨ بيت المثنوي المعنوي لمولانا جلال الدين الرومي قدس سره
بسم الله الرحمن الرحيم
http://www.halisiyye.com/sound/ney.wav
بسم الله الرحمن الرحيم
بشنو از نی چون حكایت میكند
از جدائی ها شكایت میكند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر كسی كاو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوش حالان شدم
هر كسی از ظنّ خود، شد یار من
از درون من نَجَست اسرار من
سر من از ناله ی من دور نیست
لیك چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و، جان ز تن مستور نیست
لیك كس را دیدِ جان دستور نیست
آتش است این بانگِ نای و، نیست، باد
هر كه این آتش ندارد، نیست باد
آتش عشق است كاندر نی فتاد
جوشش عشق است كاندر می فتاد
نی حریف هر كه از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
همچو نی زهری و تریاقی كه دید ؟
همچو نی دمساز و مشتاقی كه دید ؟
نی حدیث راهِ پر خون میكند
قصه های عشق مجنون میكند
محرم این هوش، جز بی هوش نیست
مر زبان را مشتری، جز گوش نیست
در غم ما روزها بی گاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت، گو رو، باك نیست
تو بمان، ای آنكه چون تو، پاك نیست
هر كه جز ماهی، ز آبش سیر شد
هر كه بی روزیست، روزش دیر شد
درنیابد حال پخته، هیچ خام
پس سخن كوتاه باید، والسلام