عرض مشاركة واحدة
قديم 12-07-2011
  #5
omar faruk
محب فعال
 
تاريخ التسجيل: Dec 2011
المشاركات: 50
معدل تقييم المستوى: 13
omar faruk is on a distinguished road
افتراضي رد: شرح اول ١٨ بيت المثنوي المعنوي لمولانا جلال الدين الرومي قدس سره

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش



شرحه شرحه شرحهء نی از نوا
یعنی هست او از نیستانش جدا
چون نیستان اصل و جای نی بود
مسکن و مأوای وصل وی بود
کی توان از درویش گیرد قرار
بر امید وصل گرید زار زار
گر ز اصل خویش دور افتد کسی
بر فراق حال خود گرید بسی
طالب ایّام وصل خود شود
همچو پرتو سوی اصلش می رود
مقصد ما زین نی و زین نیستان
بهر روپوش است از چشم حنان
آنچه ما گفتیم از نی از صدا
وز فراق و اشتیاق و وز نوا
وز طلب وز جستجوی یار خویش
وز وصال و هجرت دلدار خویش
این همه صورت بود معنی جداست
جملگی اوصاف مردان خداست
نی چه باشد صورت اشباحشان
وان نیستان عالم ارواحشان
اصلشان چون بحر و ایشان قطره اند
همچو شمس است اصل و ایشان ذرّه اند
هر یکی چون جزء از اصل کلند
لیک تا محبوس قید این این گلند
از برای وصل اصل خود فغان
می کنند و تاب نارند یک زمان
قطره بر دریا همیشه طالب است
عشق در دریا وجودش غالب است
ذرّه هم خورشید را جویان بود
مهر اندر دلش رخشان بود
جزء سوی کلّ خود در جستجوست
خاصه جزوی کان ز عکس نور اوست
این مثال و این نظایر ابتر است
یا چنان بی مثلیی کوزان سر است
وین قیاس و رنگ بر بی رنگ چون
ناقص است چون میشود این راست چون
من نگویم لیک عشق اندر جهان
خویش را در هر صور کرده عیان
گاه خورشید و گهی اختر شود
گاه دریا و گهی گوهر شود
گاه معنیّ و گهی صورت شود
این همه سرمايهء حیرت شود
اعتبارات ظهوراتست بین
از تجلّی هم در آن و هم در این
ورنه او در قید و در اطلاق هم
در محلّ انفس و آفاق هم
برتر است و نیست ساکن در مکان
تاب اجلالش کجا دارد جهان
عاشق بیچاره اندر جستجو
می دود اندر پی او کو به کو
گاه در حسن و ملاحت جویدش
گاه نطق است و فصاحت گویدش
گاه دریا گاه قطره خواندش
گاه مهر و گاه ذرّه خواندش
گاه سوی جمع محفل می رود
اشک خون از دیده اش باران شود
او به هر جا می رسد نالان شود
گاه در صحرا و در کُه می دود
همچو مولانا که شد نالان عشق
گفت حالش را به خوشحالان عشق
omar faruk غير متواجد حالياً  
رد مع اقتباس